شکم، به اندازه حجمی که داره مهمه. از این نظر انصاف رعایت شده. ولی به اندازه هر چیز مهم و نامهم دیگه،کلی باید و نبایدهای پیچیده دور و برش رو گرفتن. این باید و نبایدها، درست مثل خداچه ها و الهه های هندو کاملاً خانگی شدن، یعنی هر خونه سیستم خودش رو داره، که البته تا حد زیادی با جامعه مشترکه. سردی و گرمی رایج کلمات توصیف این باید و نبایدها هستند. مزاج، بلغم و سودا و صفرا یه ذره قدیمی تر و تخصصی ترن
.
تو خونه ما، یه سری چیزهای خاصی حکفرماست (بود. چی فکر کردین! من شورش کردم). تو این پست، همونجور که گفته بودم، در مورد این حکومت غذایی خونمون مینویسم. فعلاً در مورد نوع غذا نوشتم
1 ـ روغن : غذا رو خوشمزه می کنه، موجب هضم بهتر غذا می شه، مقویه، آدمو سیر می کنه. هر چه بی بو تر بهتر. کلاً حبوبات رو به دلایل غیر قابل ذکر نمی شه بدون روغن خورد. حلیم باید در حد کره چرب باشه و غیره. ماهی و بادمجون غیر سرخ کرده هم مگه وجود داره؟برنج بدون روغن؟ بوی روغن زیتون بده. روغن هسته انگور؟ جوانه؟ این لوس بازیها چیه؟
2 ـ زرچوبه : از خورش کرفس تا گوشت سرخ کرده، از سیر تا پیاز، از سبزی پلو تا تلیت. اینجا، آنجا زرچوبه در خدمت شماست. هدف ما از بین بردن بوی غذای شماست
3 ـ لیمو امانی : (توضیحات زرچوبه را تکرار کنید) ـ
4 ـ شوید، پونه، فلفل دلمه، کلم، تو خورش؟ جل الخالق! تو اسپاگتی، استغفرالله! ماکارونی با عدس، لوبیا، سیب درختی. الو! صدو ده؟
5 ـ پیتزا؟ پیتزای میوه! حبوبات! تشویش اذهان عمومی! ـ
6 ـ شیر با غذا؟ توی سوپ؟ تو خورش؟ با ماهی! نکن، فردا پیسی میگیری
…
مارگارت بودِن، محقق انگلیسی، معتقده که خلاقیت تبدیلی* ممکنه موقعی اتفاق بیفته که دو تا سبک تفکر متفاوت با هم برخورد (یا گفتگو) کنن. مثلاً اینکه یه خوزستانی مثل خانواده من با ترکها پیوند کرده، یک انقلاب غذایی رو موجب شده. مثلاً تا قبل از چنین برخوردی تصور وجود گردو یا گوشت توی کوکو یا آجیل درسته توی خورش برای ما محال بود! همونجور که برای عروسمون تصورِ نبودن زرچوبه توی حلوا یا آش دوغ بدون حبوبات و گوشت یا باقالی سرخ کرده عجیب بود